دوست دارم بروم تا انتهای دنیا
آنجا که هیچ کس نیست
و دوستی بیابم و هیچ نگوییم
وبا چشم هایش بگوید....
و در چشمهایش بخوانم....
و هیچ گاه نگوییم: "دوستت دارم"
یک نگاهش به من آموخت که در حرف زدن چشمها بیشتر از حنجره ها می فهمند...
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمندمعنی کور شدن را گره ها می فهمند
یک نگاهش به من آموخت که در حرف زدن چشمها بیشتر از حنجره ها می فهمند...
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند