آلزایمر

نمیدانم ، فراموش کرده ام ، یا فراموش شده ام

آلزایمر

نمیدانم ، فراموش کرده ام ، یا فراموش شده ام

نوشیده ام جرعه ای آب، ولی........



گفته بودی : آفریدی ما را از خشت و گل


نکته ای ناگفته داری


میدانم آری


خشت ما را ساختی از خاک و می



خدایا

چیکار کردی با ما که  خلا. وجودمون، که ما آدما اسمشو گذاشتیم عشق هیچ وقت  پر نمی شه ؟



امشب یکی از بهترین شبهای زندگیم

یکی از اون شبها که منتظرش بودم.

خدایا شکرت

قسمتی از آرزوهای کودکیم برآورده شد.


نظرات 3 + ارسال نظر
باران سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 12:06

دوست عزیز من تمام کامنت هامو میخونم و پاسخ میدم

شما منظور کدوم کامنتی ست که برای بنده گذاشتید؟

اصلا برای کدام پست؟؟؟؟

باران سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 16:59

سلام اقا سینا
بله حق با شماست کامنت گذاشتید اما نه برای پست لمس خیال بلکه برای پست سکوت شیرین

آلزایمر ِ دیگه حق میدم بهتون

ممنونم

این روزها ... چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 17:33 http://inrooz-ha.persianblog.ir

خدا رو شکر ...

هزاران بار...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد